روزهـآےِ بدوלּ بـآرآלּ...

ایـنجــآ که بـآرآن نمےِ آیـَد ... دَلیـل نمےِ شـود تـُو هم نیـآیےِ

روزهـآےِ بدوלּ بـآرآלּ...

ایـنجــآ که بـآرآن نمےِ آیـَد ... دَلیـل نمےِ شـود تـُو هم نیـآیےِ

۵۰

هوا سرد است 

و من از عشق لبریزم 

چنان گرمم.. 

چنان با یاد تو در خویش سرگرمم 

که رفت روزها و لحظه ها از خاطرم رفته ست ! 

هوا سرد است اما من 

به شور و شوق دلگرمم 

چه فرقی می کند فصل بهاران یا زمستان است ! 

تو را هر شب درون خواب می بینم 

تمام دسته های نرگس دیماه را در راه می چینم 

و وقتی از میان کوچه می ایی ... 

و وقتی قامتت را در زلال اشک می بینم ... 

به خود آرام می گویم :دوباره خواب می بینم ! 

دوباره وعده دیدارمان در خواب شب باشد 

بیا...من دسته های نرگس دیماه را در خواب می چینم !!

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد