آرزویی بکن
گوش های خدا پراز آرزوست
و دست هایش پر از معجزه
آرزویی بکن
شاید کوچکترین معجزه اش
بزرگترین آرزوی تو باشد.
دلت که شکست تازه حضور خدا در تو آغاز می شود ..
دلت را آب و جارو می کند ...
در حالی که تو از او گله داری !
تکه تکه اش را با حوصله کنار هم می چیند ...
اما تو همه نداشته هایت را به گردنش می اندازی !
متهمش می کنی به سنگدلی
به رنجاندن آدمها
به اینکه انگار نمی شنود صدایت را !
و او چه صبورانه چینی دلت را بند می زند . . . !
خودش می آید جای همه چیز و همه کس را می گیرد . . .
چه آرامشی دارد دل شکسته ای که همصحبتش خداست !!!
دنیایت زیبا می شود...
یادش که می کنی قلبت آرام می گیرد !
حال به راستی ..
باید از او که دلت را شکسته گله کرد یا تشکر ؟!
هرگز برای عاشق شدن
به دنبال باران و بهار و بابونه نباش
گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس
به غنچه ای می رسی که
ماه را بر لبانت می نشاند..