روزهـآےِ بدوלּ بـآرآלּ...

ایـنجــآ که بـآرآن نمےِ آیـَد ... دَلیـل نمےِ شـود تـُو هم نیـآیےِ

روزهـآےِ بدوלּ بـآرآלּ...

ایـنجــآ که بـآرآن نمےِ آیـَد ... دَلیـل نمےِ شـود تـُو هم نیـآیےِ

۲۵۵

کاش بارانی ببارد ، قلبها را تر کند


بگذرد از هفت بند ما ، صدا را تر کند

قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها 


رشته رشته مویرگهای
هوا را تر کند

بشکند در هم طلسم کهنه ی این باغ را

شاخه های خشک و بی بار دعا را تر کند

مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت

سرزمین سینه ها تا نا کجا را تر کند

چترهاتان را ببندید ای به ساحل مانده ها

شاید این باران که می بارد شما را تر کند . . .

نظرات 2 + ارسال نظر
مائده دوشنبه 6 آذر 1391 ساعت 03:53 ب.ظ

تَمام زندگی ام در میان ِ چشمهایت خلاصه میشَود ..

به خاک بِسپار مَرا در میان ِ پلک هایَت ..



واسه کی این شعرو گذاشتین واسه من؟!

مائده جمعه 10 آذر 1391 ساعت 03:22 ب.ظ

باور کنـــ


آنــ “میم” مالکیتی کهـ


به آخــر اسممـــ اضافه میکنیـــ


بزرگ ترینــ و زیبا ترینــــ عاشقانه ای استـــ


کهـ شنیده امــــ‌. . .

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد