از روزگار پیشین، تا حال
از درس و مدرسه، از قیل و قال
بیزار بوده اند اما...
اعجاز ما همین است
ما عشق را به مدرسه بردیم
در امتداد راهرویی کوتاه
در یک کلاس کوچک
بر پله های سنگی مدرسه
و میله های سرد وفلزی
گل داد و سبز شد
آن روز،روز چندم دی
یا چند شنبه بود نمی دانم
آن روز هرچه بود
از روز های آخر پاییز
یا اول زمستان،فرقی نمی کند
زیرا ما هردو در بهار
-در یک بهار-
چشم به دنیا گشوده ایم
ما هردو
در یک بهار چشم به هم دوختیم
آن گاه ناگهان متولد شدیم
و نام تازه ای بر خود گذاشتیم
فرقی نمی کند
آن فصل
-فصلی که می توان متولد شد-
حتما بهار باشد
ما هرچه بوده ایم، همانیم
ما باز می توانیم
هرروز ناگهان متولد شویم
فردا روز تولد عشقمونه!
تولد یک سالگیش..
روزی که بی بهانه و ساده قلبامون بهم پیوند خورد.
و چه زیباست لحظه روییدن عشق..
ولی حیف که از هم دوریم
حیف که نمیتونیم همچین روز قشنگی همدیگرو ببینیم
نگاهای عاشقونه...یادته؟
مهم نیست!
بذار فاصله به جدایی دستای ما دلخوش باشه
بذار سرنوشت بازیشو ادامه بده
مهم قلبای ماست که هنوز هم از عشق لبریزه
گل زیبای من
دوستت دارم و همیشه در قلب منی
.
اشک از دوریست،سکوت از تنهایی
لبخند از مهربانی ،پیام دادن از دلتنگی.....
حالا جز اشک و سکوت چیزی برام نمونده
خیلی سخته وقتی دلتنگت میشم
وکاری از دستم برنمیاد تا برای دل بی تابم انجام بدم
هر وقت پرنده ای رو دیدی
راحت از کنارش رد نشو!
شاید پرنده خیال من باشه
که همیشه تو هوای تو پر میزنه!...