روزهـآےِ بدوלּ بـآرآלּ...

ایـنجــآ که بـآرآن نمےِ آیـَد ... دَلیـل نمےِ شـود تـُو هم نیـآیےِ

روزهـآےِ بدوלּ بـآرآלּ...

ایـنجــآ که بـآرآن نمےِ آیـَد ... دَلیـل نمےِ شـود تـُو هم نیـآیےِ

402


دنبال یک نشان می گردم یا رد پایی از تو که به سمت من باشد.

لابه لای دیوان حافظم ، بین صفحات کتاب تعبیر خوابم و یا ته فنجان قهوه ام.

اعتقادی به این چیزها ندارم اما گاهی برای دل خوش کردن چاره ی دیگری نیست.

گاهی مجبورم دست به دامن خرافات شوم. همان مواقع که دیگر امیدی به تو نیست. فال امروزم خیلی خوب بود. مثل همیشه. امروز هم می گفت برمی گردی و همه چیز ختم به خیر می شود.

باور کن دست خودم نیست. اما همین الان رد پاهایت را دیدم.

شاید از اینجا گذشته باشی و شاید هم کسی شبیه تو از اینجا عبور کرده. نمی دانم. اما شاید همین فردا کوله بارم را برداشتم و این رد پاهارو تا انتها دنبال کردم.

فال امروزم می گفت من همین روزها مسافرم. مسافر شهر تو.

خیلی دوست دارم باور کنم این حرفها را اما ، کدام سفر ؟

هر دوی ما خوب می دانیم که تو حتی یک بار هم از حوالی خانه ام نگذشتی.

پس بار سفرم را به کدام مقصد ببندم؟

شمال جغرافیایی؟ یا جنوبش؟

کدام طرف بروم وقتی همه جا رد پای تو را می بینم...


"یکی از متن های برنامه رادیوهفت که خیلی دوست داشتم"


401


یک آغوش می خواهم

از تمام این هستی ...

هستی ... ؟


400*


مــرددمے مــآنــمـ!

نـرگـس چشمــآنتـــ رآ به تمـــآشـــآ بنشیــنَمــ

یـــآارغـــوآن لَـبــــ ـهـآیتــــ رآ..



وقتــے ڪـہ لَبــخـنـב مےزنــے... 

399


شمردن ستاره ها سخت نیست

اگر تو بگوئی

که به اندازه ی ستاره ها

دوستم داری!


398*


درختـــ و آخریـن برگــ هـآی پــاییزـی اَش رـآ کـه می بینــمـ

                              دلــَمـ می لرزد..که جــدآیی آخریــن برگـــ تقـــدیر استـ


http://axgig.com/images/28589345020779185674.jpg

خـــدآ را شکــــر که به بهـــآر ایمــآن دـآرم..

                     وگرنه پــاییز فصــل آخــرم می شد..!