آغـــوشِ تــــــــــــــــو مترادفِ امنیــتــــ است
...*
آغـــوشِ تــــــــــــــــو ...
ترس هـــای مــرا می بلعــ ـ ـ ـــد
...
آغــوشِ تــــــــــــــــو یعنی پایـــان سر درد هـــا ...
یعنـــی
آغــازِ عاشقــانه ترین رخـــوت هـــا ...
آغــوشِ تــــــــــــــــو یعنـــی
من خوبم...
بلنـــد نشـــوی بروی یک وقت ...
مــــن از بازگشـــتِ بی
هــوای ترســــ ها می ترســـم ... !!
بـا פֿــودمـ گُفـتم اَگـﮧ ایـטּ ـبار ببــینَمِـش
בستِــش رو خیلے مُحڪَم ـتَر ـمیگیرَم وَ اوטּ بـایَد تا اَبَـــב ڪِنارَم باشـﮧ
ولے...
همیشه همه قصه ها با یکی بود یکی نبود شروع نمیشه!
گاهی هم ممکنه چند تا عدد روی یه صفحه کاغذ بشینند کنار هم
و بشه شروع یک قصه...
یه قصه طولانی
وپر از شادی و غم...
یه قصه که هرگز پایانی نداره
مثل قصه زیبای عشقمون...
دوسالگی عشقمون مبارک
خداروشکر که تو رودارم.منو به خاطر همه بدیام ببخش...
قول میدم عاشق صبوری باشم!
دست خودم که نیست
دلم که برایت تنگ می شود دیگر کاری از دست رویاها بر نمی آید !
دلم خودت را می خواهد و بس..
.
دلم که برایت تنگ میشود
هر صدایی دلم را می لرزاند
نفسم بند می آید و بی اختیار نامت بر زبانم جاری می شود..
دست خودم که نیست
میان تمام لبخندهایم گریه ای پنهان است
فقط کافیست آتش دلتنگی زبانه بکشد
و چه راحت اشک و لبخند میهمان هم میشوند...
دست خودم که نیست
این روزها به هر جاده ای می رسم انتهایش را می جویم
شاید پشت این دیوار های بلند
آن سوی این راههای ناتمام
تو را ببینم که از دور می آیی
و تمام خستگی هایم را به آغوش می گیری
و من پر می شوم از مهربانی هایت...