ایـنجــآ که بـآرآن نمےِ آیـَد ... دَلیـل نمےِ شـود تـُو هم نیـآیےِ
ایـنجــآ که بـآرآن نمےِ آیـَد ... دَلیـل نمےِ شـود تـُو هم نیـآیےِ
دلتنگی
خوشه انگور سیاه است ...
لگد کوبش کن ....
لگد کوبش کن ...
بگذار ساعتی سر بسته بماند ...
مستت می کند اندوه ...
شمس لنگرودی

باران
سهشنبه 31 تیر 1393 ساعت 11:09 ب.ظ
چرا اون بالا نوشتی روزهای بدون باران؟
یا اون یکی که اینجا که باران نمی آید...؟؟؟
چون روزام بدون بارونه...
چون یه عمره چشم انتظار بارونم...
واسه همینه که همیشه نگاهم به آسمونه
بارون..
یه حس مشترکه بین من و کسی که کافیه دلش بارون بخواد ...
خودم بارونش میشم...
منم بارون خیلی دوس دارم
تو همین تابستونی کلی دعاکردم بارون بیاد
اصن عاشق آهنگ صداشم
قشنگ قافیه داره...