وقتی تو رفتی فکر کردم دیگه واقعا تنها شدم
تنها که نه ، تنهاترین ...
ولی چند وقت که گذشت دیدم اشتباه میکنم !
برعکس دور و برم پر شده از دوستای جدید !!
"دلتنگی " هم نشین همه تنهاییام شده !
" غم " همدم روزها و شب هام !
"اشک" همراز لحظه های سکوت شبانه !
" بیقراری" هم بازی دل عاشقم !
"دعا" هم صحبت همیشگی آرزوهام!
"صبر" همسایه دیوار به دیوارقلبم!
و"عشق" که همچنان عزیزترین همخانه من است...
خدای مهربان من !
من هر روز با آواز گوش نواز نسیم از خواب بیدار می شوم ،
با نورخورشید خواب را از چشمانم بیرون می کنم وروزم را با نامت آغاز می کنم .
خدایا !
شکرت میکنم که صبح را چنین لطیف ، نور خورشید را طلایی وگرم و مهربان آفریدی .
و مهم تر از همه این که مرا زیبا آفریدی با گلبرگ هایی به رنگ خورشید و قامتی بلند و برگ هایی سبز و بزرگ
خدای مهربان من !
هر کس نداند فکر می کند اگر صورت من رو به آسمان است ، فقط به خاطر دوست داشتن خورشید است . نه این که خورشید را دوست نداشته باشم ، نه .....
چون من هم مانند خورشید تو را می پرستم وبه تو محتاجم .
از صبح تا غروب همراه خورشید با تو نیایش می کنم و در شب در زیر نور ماه به تنهای با تو ای خالق یکتا گفتگو می کنم .
خدای من !
الان هم که دارم با تو صحبت می کنم خورشید خیلی وقت است که غروب کرده ومن تنها در زیرسقف آسمان ایستاده ام و دستهایم به سمت بزرگی تو دراز شده است .
تنها از تو این را می خواهم که فردا دوباره با آواز نسیم بیدار شوم و بتوانم باز هم با تو گفتگو کنم .
پشت سر هر معشوق ، خدا ایستاده است
پشت سر هر آنچه که دوستش می داری
و تو برای این که معشوقت را از دست ندهی
بهتر است بالاتر را نگاه نکنی
زیرا ممکن است چشمت به خدا بیفتد
و او آنقدر بزرگ است
که هر چیز پیش او کوچک جلوه می کند
پشت سر هر معشوق ، خدا ایستاده است
اگر عشقت ساده است و کوچک و معمولی
اگر عشقت گذراست و تفنن و تفریح
خدا چندان کاری به کارَت ندارد
اجازه می دهد که عاشقی کنی
تماشایت می کند و می گذارد که شادمان باشی . . .
اما هر چه که در عشق ثابت قدم تر شوی
خدا با تو سختگیرتر می شود
هر قدر که در عاشقی عمیق تر شوی و پاکبازتر
و هر اندازه که عشقت ناب تر شود و زیباتر
بیشتر باید از خدا بترسی
زیرا خدا از عشق های پاک و عمیق و ناب و زیبا نمی گذرد
مگر آنکه آن را به نام خودش تمام کند
پشت سر هرمعشوقی ، خدا ایستاده است
و هر گامی که تو در عشق برمی داری
خدا هم گامی در غیرت برمی دارد
تو عاشق تر می شوی و خدا غیورتر
و آنگاه که گمان می کنی معشوق چه دست یافتنی است
و وصل چه ممکن و عشق چه آسان
خدا وارد کار می شود و خیالت را درهم می ریزد
و معشوقت را درهم می کوبد
معشوقت ، هر کس که باشد
و هر جا که باشد و هر قدر که باشد
خدا هرگز نمی گذارد میان تو و او ، چیزی فاصله بیندازد
معشوقت می شکند و تو ناامید می شوی
و نمی دانی که ناامیدی زیباترین نتیجه عشق است
ناامیدی ازاینجا و آنجا
ناامیدی از این کس و آن کس
ناامیدی از این چیز و آن چیز
تو ناامید می شوی و گمان می کنی
که عشق بیهوده ترین کارهاست
و برآنی که شکست خورده ای
و خیال می کنی که آن همه شور و آن همه ذوق
و آن همه عشق را تلف کرده ای
اما خوب که نگاه کنی
می بینی حتی قطره ای از عشقت
حتی قطره ای هم هدر نرفته است
خدا همه را جمع کرده و همه را برای خویش برداشته
و به حساب خود گذاشته است
خدا به تو می گوید:
مگر نمی دانستی
که پشت سر هر معشوق خدا ایستاده است؟
تو برای من بود که این همه راه آمده ای
و برای من بود که این همه رنج برده ای
و برای من بود که اینهمه عشق ورزیده ای
پس به پاس این ؛
قلبت را و روحت را و دنیایت را وسعت می بخشم
و از بی نیازی نصیبی به تو می دهم.
و این ثروتی است که هیچ کس ندارد
تا به تو ارزانی اش کند
فردا اما تو باز عاشق می شوی
تا عمیق تر شوی و وسیع تر و بزرگ تر و ناامیدتر
تا بی نیازتر شوی و به او نزدیکتر
راستی :
اما چه زیباست
و چه باشکوه و چه شورانگیز
که پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است!
" عرفان نظرآهاری "
ما چون دو دریچه روبروی هم
آگاه ز هر بگو مگوی هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آینده
عمر آینه بهشت، اما…آه
بیش از شب و روز تیر و دی،کوتاه
اکنون دل من شکسته و خسته ست
زیرا یکی از دریچه ها بسته ست
نه مهر فسون، نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر، که هر چه کرد او کرد
مهدی اخوان ثالث