فرصتی تا تحویل سال نو نمانده
سفره هفت سین خاطراتم را پهن می کنم
به یاد می آورم لحظه روییدن عشق را..
که چه ساده در دلم جای گرفتی
و چه صمیمی عشق مهمان قلبمان شد..
هر روز از آسمان چشمانت ستآره محبت می چیدم
و مآه صورتت چرآغ شب های تاریک دلم می شد
دستانت در دستانم
و دلت همرآه با دلم
سکه بود روزگارمان...
سرود شآدی می خواندیم و غزل عاشقی از برمی کردیم
آنقدر مجذوب بهار دلدادگی بودیم که صدای پای پاییز جدایی را نشنیدیم
و چه زود سوز جدآیی دلهایمان را لرزاند
و گرمی دستانمان را گرفت
پاییز بود و بآرآن اشک...
پاییز بود سرمآی غم...
پاییز بود و شبهای بلند تنهایی...
ولی هر چه بود سبزی امید هرگز رنگ خزآن نگرفت
خدا بودو سجاده سبز دعا
خدا بودو مرهم درد دلها
خدا بود و همه چیز بود...
چه زود سفره هفت سین دلم پر شد
ولی انگار یک سین کم دارد
لحظه تحویل سال نزدیک است و سفره دلم ناتمام
" یا مقلب القلوب" را می گویم و دلم بیقرار می شود
به "حول حالنا" که می رسم اشک امانم نمی دهد
لحظه ای سکوت می کنم
و سین هفتم آرام کنج دلم جای می گیرد...
پ.ن : عزیز دلم برات بهترینا رو آرزو میکنم
و امیدوارم سال جدید برات سرشار از خیر و خوشی و سلامتی باشه
پیشاپیش عیدت مبارک
ساده وسلامت باشی عیدت هم مبارک
ممنون و عید شما هم مبارک
گـآه مے تــواטּ تمـآمـِ زندگـے را
دَر آغوش گِـرفتـــ ...
اگـَر تَمـآمـِ زنــدگیَت "یکـ نَفـَـر" بـآشـَد....
عـــیــدتـــــــ مبارکـــــ