نفس می کشم نبودنت را
نیستی ...
هوای بوی تنت را کرده ام
می دانی ؟؟؟
پیرهن جدایی ات بد جور به قامتم گشاد است
به همه ی عاشقان خیابان های بارانی و کوچه های پاییزی
حسودی می کنم !
گرمازده می شوم ... تو را کم دارم
سرما می خورم ... تو در خونم پایین آمدی
تو نیستی
آسمان بی معنیست...
حتی آسمان پر ستاره
وباران
مثل قطره های عذاب روی سرم می ریزد !!!
تو نیستی
و من چتر می خواهم ...
چه مصیبتی می شود وزش باد
دلم برای موهایت هم تنگ شده ...
هر چیزی که مرایاد تو و عشق من به تو می اندازد
در چشمانم لباس سیاه پوشیده ...
خودم را به هزار راه میزنم
به هزار کوچه
به هزار در
که نکند یاد آغوشت بیفتم ....!!!