دلــمـ یـکــ دشتـــ مـی خوآهــد
به وسـعتــ دلتنگــی هآـی من
و سبـزـی لبخنــدهـآی تو
دلــم یک آسـمـآن می خـوآهـد
به بلندآی آرزوهـای من
و به زلـآلی چشمـ هـآی تو
دلـم یک خورشیـد می خـوآهـد
به دآغـی اشتیـآق من
و بـه مهـربـآنی دستـــ هآی تو
دلــَم یکــ دشـتــ یکــ آســمـآن و یکــ خورشیــد می خوآهد
تآ دلتنگی هـآیم رآ به دستـ هـآی مهـربآنتــ بسپــارَم
و در زلـآل چشمـآنت به تمــام آرزوهـآیم برسم...به تــــو..
دلم یک آغوش میخواهد
گرم...
مطمئن...
محکم...
خسته ام مثل درخت سروی که سال ها در برابر طوفان ایستاد
و روزی که به نسیمی دل داد ، شکست ...
بعضی آدمها را نمی شود ، داشت ..
فقط می شود یک جور خاصی دوست شان داشت ..
بعضی آدمها ، اصلاً برای این نیستند که برای تو باشند ..
یا تو برای آنها !
اصلاً به آخرش فکر نمی کنی
آنها برای این هستند که دوست شان بداری ..
آن هم نه دوست داشتن معمولی ،نه حتی عشق ..
یک جور خاصی دوست داشتن ، که اصلاً هم کم نیست ..
این آدم ها حتی وقتی که دیگر نیستند هم در کنج دلت تا ابد
یک جور خاص دوست داشته خواهند شد ...
مثل تو
هیچکس نـفهمیـــــد که « زلـیخـــــــا » مــَـــــــــرد بـود ..! میــــدانی چــــــــــــرا؟؟ مـــــردانـــگی میــخواهـــــد مــــــــانـدَن، پــای عشــــــقی که مـُـــدام تـو را پـــس میــــزَنــد
همیشه در دل همدیگریم و دور از هم
چقدر خاطره داریم با مرور از هم
دو ریل در دو مسیر مخالفیم و بهم
نمی رسیم بجز لحظه ی عبور از هم
نه ، مثل ریل نه! فکر دوباره آمدنیم
شبیه عقربه ها لحظه ی عبور از هم
مهدی فرجی