-
۳۵
شنبه 17 دی 1390 09:11
ای عزیزترین... هر گاه دل آسمان شکست وبرای ما گریست، به یاد روزهای خوبی که در کنار یکدیگر بودیم پشت قاب پنجره بایست و برای آرزوهایمان دعا کن. چشمهایت راببند از صدای قطرات باران نوای آشنای یک سلام را از یک دوست قدیمی خواهی شنید... یازدهم دی
-
۳۴*
شنبه 17 دی 1390 09:10
ببار باران... با این دل بارانی همراه شو ببار همنوا با ساز دل تنگی های من ببار شاید بشکند این بغض کهنه ورها شوم از این همه درد ببار شاید قطره های زلال و آسمانی تو بشوید غم های دلم را ببار شاید پاک شود این خط فاصله ها ببار شاید جوانه زد در من شکوفه امید ببار که تو هدیه دستان مهربان خدایی ... یازدهم دی
-
۳۳
شنبه 17 دی 1390 09:09
گاهی خدا می بندد درها را . . . قفل می کند پنجره ها را . . . و چه زیباست اگر من و تو فکر کنیم ، پشت این دیوار طوفان است و همه ی درها برای محافظت از من و تو بسته شده اند . . . نهم دی
-
۳۲
شنبه 17 دی 1390 09:09
عشق تو شوخی زیبایی بود که خداوند با قلب من کرد ! زیبا بود امّا شوخی بود ! حالا . . . تو بی تقصیری ! خدای تو هم بی تقصیر است ! من تاوان اشتباه خود را پس میدهم . . . ! تمام این تنهایی تاوان « جدّی گرفتن آن شوخی » است هشتم دی
-
۳۱
شنبه 17 دی 1390 09:09
هرچند عاشقان قدیمی از روزگار پیشین، تا حال از درس و مدرسه، از قیل و قال بیزار بوده اند اما... اعجاز ما همین است ما عشق را به مدرسه بردیم در امتداد راهرویی کوتاه در یک کلاس کوچک بر پله های سنگی مدرسه و میله های سرد وفلزی گل داد و سبز شد آن روز،روز چندم دی یا چند شنبه بود نمی دانم آن روز هرچه بود از روز های آخر پاییز یا...
-
۳۰*
شنبه 17 دی 1390 09:08
فردا روز تولد عشقمونه! تولد یک سالگیش.. روزی که بی بهانه و ساده قلبامون بهم پیوند خورد. و چه زیباست لحظه روییدن عشق.. ولی حیف که از هم دوریم حیف که نمیتونیم همچین روز قشنگی همدیگرو ببینیم نگاهای عاشقونه...یادته؟ مهم نیست! بذار فاصله به جدایی دستای ما دلخوش باشه بذار سرنوشت بازیشو ادامه بده مهم قلبای ماست که هنوز هم از...
-
۲۹*
شنبه 17 دی 1390 09:07
یادته روزی که این پیام رو برام فرستادی: اشک از دوریست،سکوت از تنهایی لبخند از مهربانی ،پیام دادن از دلتنگی..... حالا جز اشک و سکوت چیزی برام نمونده خیلی سخته وقتی دلتنگت میشم وکاری از دستم برنمیاد تا برای دل بی تابم انجام بدم سوم دی
-
۲۸*
شنبه 17 دی 1390 09:07
هر وقت پرنده ای رو دیدی راحت از کنارش رد نشو! شاید پرنده خیال من باشه که همیشه تو هوای تو پر میزنه!... سوم دی
-
۲۷*
شنبه 17 دی 1390 09:06
به چه خوش کنم دلم را؟! وقتی تمام دل خوشی من تو بودی...... سوم دی
-
۲۶
شنبه 17 دی 1390 09:06
نمیدانم چند وقت باید بگذرد تاوقتی از کنار خاطرات تو میگذرم: دلم نلرزد... بغضم نشکند.... و هوای چشمانم بارانی نشود.... سوم دی
-
۲۵
شنبه 17 دی 1390 09:05
تنها یادگاریام از بهشت ... هزار و یک اسم داری و من از آن همه اسم »لطیف» را دوستتر دارم که یاد ابر و ابریشم و عشق میافتم. خوب یادم هست از بهشت که آمدم، تنم از نور بود و پَر و بالم از نسیم. بس که لطیف بودم، توی مشت دنیا جا نمیشدم. اما زمین تیره بود. کدر بود، سفت بود و سخت. دامنم به...
-
۲۴
شنبه 17 دی 1390 09:04
اگر می دانی در این جهان کسی هست که با دیدنش رنگ رخسارت تغییر می کند وصدای قلبت آبرویت را به تاراج می برد مهم نیست که او مال تو باشد... مهم این است که : فقط باشد... زندگی کند... لذت ببرد... ونفس بکشد... یکم دی
-
۲۳*
شنبه 17 دی 1390 09:03
امروز صبح از پشت پنجره به خورشید سلام کردمو تولدش روبهش تبریک گفتم. دیدن آسمون یه حس شادی بهم منتقل کرد با خودم گفتم نه من زمستون رو دوست دارم دیشب لحظه تحویل زمستون!چشمام اشکی بود و به یادت بودم خاطرات زمستون پارسال باز جلوچشمام قطار شد یادم اومد تموم اولین ها بین من و تو ،تو همین فصل رقم خورد و چه حس زیبایی داشت......
-
۲۲*
شنبه 17 دی 1390 08:59
امشب شب یلداست بلندترین شب سال اما تمام شبهای بدون تو برای من بلندترین شبهای سال هستند وشبهای عاشقی چه کوتاه بود و گذرا..... امشب تمام دل تنگی هایم را به جای تو به آغوش میکشم شاید سپیده فردا خورشید آرزوهایم متولد شود.. سی ام آذر
-
۲۱
شنبه 17 دی 1390 08:58
یلدا یعنی یادمان باشد که زندگی آنقدر کوتاه است که یک دقیقه بیشتر ،با هم بودن را باید جشن گرفت یلدا مبارک سی ام آذر
-
۲۰
شنبه 17 دی 1390 08:58
من خدایی دارم که در این نزدیکی ست... مهربان خوب قشنگ چهره اش نورانی ست... گاهگاهی سخنی میگوید با دل کوچک من... ساده تر از سخن ساده من... او مرا میفهمد.او مرا میخواند... نام او ذکر من است در غم و در شادی چون به غم می نگرم آن زمان رقص کنان میخندم که خدا یار من است که خدا یاد من است.... او خدایی ست که مرا میخواهد....!...
-
۱۹
شنبه 17 دی 1390 08:57
بیست و هشتم آذر
-
۱۸*
شنبه 17 دی 1390 08:56
یه وقتایی که دلم خیلی تنگ میشه: خودمو میزنم به دریای خاطرات! ترسی از غرق شدن هم ندارم! به خودم که میام نه از تو خبری هست و نه از خاطره های شیرین و نه از دریا! ولی چشمام خیسه! هرشب از خدامیخوام : که امشب مهمون خوابم بشی... صبح که بیدار میشم به خدا میگم : به خاطر همه چیزایی که بهم نمیدی شکر!.... با خودم میگم عشق ما بدون...
-
۱۷
شنبه 17 دی 1390 08:55
دیدن عکست تمام سهم من است از "تو " آن را هم جیره بندی کرده ام تا مبادا توقعش زیاد شود !! دل است دیگر . . . ممکن است فردا خودت را از من بخواهد !!! بیست و چهارم آذر
-
۱۶*
شنبه 17 دی 1390 08:55
تمام روزایی که نبودی هرصبح که از خواب بیدار میشم دلم هری میریزه پایین!وای من عزیز دلم رو ازدست دادم نمیخوام از رختخواب جدابشم آخه فکرمیکنم هیچ چیز خوشایندی نیست تا به عشقش بلند بشم! اول از همه میرم سراغ گوشیم!!!!شاید معجزه ای شده باشه! تمام خاطرات صبحای زود جلو چشام قطار میشن بازور از ذهنم کنارشون میزنم.خیلی تلخه.....
-
۱۵*
شنبه 17 دی 1390 08:55
کاش میدونستی چقدر دوست دارم وقتی هر شب نگاهم به آسمونه واز خدا بهترینارو برات میخوام کاش میدونستی چقدر دوست دارم وقتی تمام لحظه های تنهاییم روبایادتو پر میکنم کاش میدونستی چقدر دوست دارم وقتی بادیدن و شنیدن هر چیزخوبی یادت تو قلبم زنده میشه کاش میدونستی چقدر دوست دارم وقتی تو لحظه های کوتاه شادی فقط جای خالی تورو...
-
۱۴*
شنبه 17 دی 1390 08:54
خواستم از روزای خوبمون بنویسم از خاطره های خوش ازهرچیز زیبا و شادی که عزیزم رو سر حال بیاره ولی عجیب بود که با یادآوری هرکدومشون حتی بهترین ها قطره های اشکم در کمین بودند تا از گوشه چشمام فرار کنند! کاریش نمیشه کرد خاصیت عشق همینه! لبخندی که پشت اون دریایی از غمه.... ولی با همه سختی هاش زیباست ومن هرگز حاضر نیستم این...
-
۱۳
شنبه 17 دی 1390 08:53
من صبورم اما ... به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم.. یا اگر شادی زیبای تورا به غم غربت چشمان خودم می بندم.. من صبورم اما ... چقدر با همه ی عاشقیم محزونم..! و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ مثل یک شبنم افتاده زغم مغمومم.. من صبورم اما ... بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم.. بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب وچراغی که تورا...
-
۱۲*
شنبه 17 دی 1390 08:52
خدایا به حق عاشق واقعی امروز که امیدش نا امید شد.... هرگز امیدی نا امید نشه هرگز خسته ای بی پشت و پناه نشه هرگز دلی درمونده و سرگردون نشه هرگز دستی از عزیزش جدا نشه هرگز غم مهمون همیشگی دلی نشه و هرگز کسی بی یار و برادر نشه.... آمین چهاردهم آذر
-
۱۱*
شنبه 17 دی 1390 08:50
کویر دلم از عطش دیدارت تشنه است باچشمه چشمانم اشک به دامن این دشت خشک میریزم اما تنها باران نگاهت میتواند این تنهای تشنه را سیراب کند از شب پرسیدم کی به روز خواهی رسید؟ گفت :چند ساعتی صبرکن از هفته پرسیدم کی به ماه خواهی رسید؟ گفت :چند روزی صبر کن... از ماه پرسیدم کی به سال خواهی رسید؟ گفت :چند گردش ماه به دور زمین...
-
۱۰
شنبه 17 دی 1390 08:49
امروز میخوام باهات اتمام حجت کنم! تاامروز هرجا رفتی باهات اومدم هرکاری که خواستی واسه دل مهربونت انجام دادم قدم به قدم با آرزوهای قشنگت جلو اومدم شونه به شونه با غمهات همراهیت کردم نفس به نفس باهات زندگی کردم لحظه به لحظه احساست کردم خودمو قربونیت کردم... این کارا رو نه از روی اجبار بلکه باشور و شوق فراوون انجام دادم...
-
۹
شنبه 17 دی 1390 08:45
پیامی از خدا می دانم هراز گاهی دلت تنگ می شود. همان دلهای بزرگی که جای من در آن است آنقدر تنگ میشود که حتی یادت می رود من آنجایم. دلتنگی هایت را از خودت بپرس. و نگران هیچ چیز نباش! هنوز من هستم. هنوز خدایت همان خداست! هنوز روحت از جنس من است! اما من نمی خواهم تو همان باشی! تو باید در هر زمان بهترین باشی. نگران شکستن...
-
۸*
شنبه 17 دی 1390 08:45
هی!...امان از دل...اونم از نوع نازکش... بقول یکی از عزیزان:"چقد بعضی ادعاها زود ثابت میشن!"چقدر سخته یه نفر بهت بگه:آدماکه خودشونو نمی بخشن چطور توقع دارن خدا ببخشدشون؟ اما خود همون نفر نبخشدت... چه دنیای قشنگی میشد اگه همه بخشیدن رو بلد بودن!.... نهم آذر
-
۷*
شنبه 17 دی 1390 08:44
دیشب صدای تیشه از بیستون نیامد انگار خواب شیرین....... ولی نه ! خیلی وقته که فرهاد از بیستون رفته و به شهر کوچ کرده! دیگه عشق و عاشقی رو کاملا فراموش کرده !یه مغازه شیک تو یه پاساژ بزرگ داره ! سرش حسابی شلوغه و هر روز شیرین های شیرین تری رو می بینه ! خوب گوش کنید! امشب صدای گریه های شیرین از بیستون به گوش میرسه........
-
*۶
شنبه 17 دی 1390 08:43
یه نفر دیگه هم هست که مثل من دلش برات تنگ شده ! همونی که هر روز با صدات از خواب بیدار میشد! گاهی وقتا دو بار صداش میکردی گاهی سه بار.... حتی یه بار ۳۵ بار صداش زدی واز بس عاشق شنیدن صدات بود سکوت کرد و فقط دلش لرزید همونی که هر روز اسم قشنگت رو صفحه دلش نقش می بست همونی که حرفای دلت رو یادداشت میکرد تا به من برسونه...