-
394*
یکشنبه 25 آبان 1393 08:39
یکی هست که عآشقـــانه هایش هم صـدای ضربــآن قلبمـ و بغض ترانه هایش همرنگ دلتنگی هاـی من است... یکی هست که دروغ دوسـت داشتنی همـ که می خواند به دل می نشــیند..! یکی هست که دقیقه هـاـی آخر چشم به آسمـان دارد و باز هم میخواند... نگران منی... و همان مهربانی که اخر جاده یکطرفه دنیاست چه زود صدای نفس های خسته اش را می شنود....
-
393
چهارشنبه 14 آبان 1393 08:08
می دانم.. آخر یک روز خسته می شود از نیامدنش شوخی که نیست مگر آدم چقدر می تواند نیاید!..
-
392
دوشنبه 12 آبان 1393 15:02
گل به وقت گلاب نزدیک است لحظه ی اضطراب نزدیک است لحظه ای که عمو به خود می گفت مشک بردار آب نزدیک است بی گمان بین آب و شش ماهه لحظه ی انتخاب نزدیک است لحظه ی رو گرفتن ارباب از نگاه رباب نزدیک است آه خفاش های بی مقدار کشتن آفتاب نزدیک است لحظه های کشیدن دست و روسری و نقاب نزدیک است..
-
392*
یکشنبه 11 آبان 1393 10:28
نمیدونم دلتنگی پاییزه.. یا دلتنگی محرم.. یا دلتنگی نبودنت.. فقط میدونم هوای گریه دارم...
-
391
چهارشنبه 7 آبان 1393 08:40
حال من و تو حال عقربه های ساعتی است که مدام از پی هم می دوند تا شاید مگر معجزه ای شود و ساعتی یکبار یکدگر را در آغوش کشند هرچند برای لحظه ای لحظه ای هرچند کوتاه اما فراموش نشدنی از همان لحظه ها که نمی توان از کنارشان گذشت به همین سادگی ها . دویدن و نرسیدن سهم من بود و تو بود و آن دو عقربه . کاش یا عشق عقربه ها جور...
-
390*
یکشنبه 4 آبان 1393 09:39
چه حس غریبیه غربت... گاهی وقتـا از سرزمیـن خودت جــدا میشی و احساس غربت میکنی میون آدمایی که نه زبونت رو می فهمند و نه دردت رو می شنآسنـد.. امـا گاهـی وقتا قصه غربت تلخ تر از این حرفــآست.. وقتی که تو سرزمین خودت بآشی و مردم تو رو فراموش کنند.. یادشون بره که تو عزیز دل فاطمــه ای و وپسر علـی... یادشون بره که تو نــور...
-
389*
جمعه 25 مهر 1393 08:57
تنهایی یعنی حرف هــآی دلتـــ مثل یکــ بغض ِفرو خورده کنـج ــــینه اَتــــ بمـآند... تنهــآیی یعنی در خــآنه مجـآزی هم سکــوتـــ! حتی اینجـآ هم دهـآنت را می بویند مبـآدا که گفتـه بـآشی دوستتـــ دـآرَمـ.. تنهـآیی یعنی دل خـوشی اَتـــ یک لبـآس یـآدگــارـی باشـد لبـآسی که دیگــر عطــر یـآرَتـــ را نداردولی تو بـآز هـمـ آن...
-
388*
یکشنبه 20 مهر 1393 09:56
"سکوتــــ نکـن! همین یکبـآر عـآدتت رو ترک کن.." نگـآهت کهـ می کنـمـ التمـاس نگـاه عـآشقـمـ رآ بخـوان! بگـو کهـ اشتیـآق چشمـ هـآیــمـ رآ مـی فهمی.. صـدآیتــ که می زنـمـ اوج دلتنــگی اَمـ رآ اندازه بگیـر! بگـو کهـ بغض کهنـه صـدآیـَمـ رآ می شنـآسی.. لبخنــد کهـ می زنــمـ اشکــ هـآیمـ رآ پـآکـــ کن! بگـو کهـ...
-
387
چهارشنبه 16 مهر 1393 11:43
تمام خانه سکوت و تمام شهر صداست! از این سکوت گریزان،از آن صدا بیزار ....
-
386*
یکشنبه 6 مهر 1393 09:16
چقدر با این اهنگ خــآطـره دارم... چه بی اندآزه دلتنگتــــم مهــربـونِ زیبــآیِ من...:ُ(
-
385*
چهارشنبه 2 مهر 1393 08:39
آسمان لباس تـآزه ای بر تن می کند خورشید به احترآمـ کمی پـآیین مـی نشینـد بــآد فرشـی از بـرگــ روـی زمیـن پهـن می کنــد و درخـتــ دسـتــ به ــــینـه می ایستــد.. ناگهــآن از رآه می رســد بــآ تاجی از دلتنــگـی بر ســر و ردایی از بـآرآن بردوش.. و زمـین رآ چه عــآشقـآنه در آغوش می کشد پــآدشــآه فصلـ هـآ پـاییـز..!
-
384*
شنبه 29 شهریور 1393 15:24
دلــم چه بی اندآزه هوایتــ را کرده استــ که بیــایی و من خودم را درآغوش مهـربآنتــ رهـآ کنـم و با تو ببــآرم تمــآم بغض هآی کهنــه اَمـ رآ... کجــایی بـآرآن..؟!
-
383
چهارشنبه 19 شهریور 1393 12:17
این عشق ماندنی این شعر بودنی این لحظه های با تو نشستن سرودنی ست این لحظه های ناب در لحظه های بی خودی و مستی شعر بلند حافظ از تو شنودنی ست این سر - نه مست باده، این سر که مست مست دو چشم سیاه توست اینک به خاک پای تو می سایم کاین سر به خاک پای تو با شوق سودنی ست تنها تو را ستودمت که بدانند مردمان محبوب من به سان خدایان...
-
382*
پنجشنبه 30 مرداد 1393 11:08
روـز ـاول : نگـآهـمـ کرد ... به نگــاهش لبخنــد زدمـ ـروز دوم : اسمـمـ رآ پرسیــد ... نگــآهش کردمـ ! ـروز ـــوم: صــدآیـَم زد ... از کجـآفهمیـده بود؟! ـروز چهــآرم :کنـآرم نشسـتــ ... دستشـ رآ گرفتــم ـروز پنجم : گفت عطر نـآرنج می دهی..من عـآشق نــآرنجی اَم! ...گفتم مثل فرشتـه هـآـی ـآسمـآن معصـومی.. من عـآشق آبی...
-
381
دوشنبه 20 مرداد 1393 10:42
در عشق باید درد دوری کشید.. غم یار خورد.. ترسِ رقیب داشت.. و زیرِ بار اینهمه له شد.. خوشهی دست نخوردهی انگور زیباست اما مست نمیکند.. ! مژگان عباسلو
-
380
جمعه 17 مرداد 1393 23:57
آسمان را به یاد داری؟ همان که هر گاه دلت میگیرد حال ابرهایش را میفهمی همان بیکرانی که هر گاه دلت برای پروردگارت تنگ میشود نگاهش میکنی همان سیاه تاریکی که هرگاه مهتابش را میبینی رویاهایت جان میگیرند همان آسمانی که ابرهایش برای تپیدن قلب تو قطره قطره آب میشوند همان جایی که بینهایت دید چشمهایت را در افقهایش...
-
379*
دوشنبه 13 مرداد 1393 11:36
میشه بدون تو رفت سفر میشه بدون تو لب دریا نشست میشه بدون تو کنار ساحل قدم زد اما نمیشه همسفر خیالت نباشم.. نمیشه دل به دریای عشقت نزنم.. نمیشه دلتنگت نباشم.. پ . ن : برای دیدن بعضی عزیزات باید بری سفر برای دوباره دیدن بعضی دیگه باید از سفر برگردی تو کجای زندگی منی که برای دیدنت هیچ راهی نیست.. نه رفتن ..نه برگشتن..:(
-
378*
یکشنبه 5 مرداد 1393 23:35
فرقی نمی کنـد ببینمـت یـآ نبینمـت! پس بیهوده این همـه نـآز مفـروش... عیــد من وقتیـست که + مــآه زیبــآی مَن + در افق چشــم هـایم حلــول کنــد.. پس چرا ندیدمت ماه من..؟:ُ(
-
377*
پنجشنبه 2 مرداد 1393 23:45
گــآهی بایـد رهـآ شوـی چـون قـآصــدکـی در بـآد خودتــ رآ آزآد کنـی از ریشــه هـآیتـــ و رآهـی شـَوـی آن جـآ که منتظری چشـم به رآه خبـری خـوش استــ... گـآهی بـآید پـآره کنی پیلــه اـی کهـ ســآل هــا به دـور دلتـــ تنیــده اـی و بگـذارـی پروآنـگی شــروع تـآزه اَتـــ بآشــد... گـآهی بـآید خـوبــ بشــویی چشمــآنتــ را و...
-
376
چهارشنبه 1 مرداد 1393 23:12
-
375
سهشنبه 31 تیر 1393 23:09
دلتنگی خوشه انگور سیاه است ... لگد کوبش کن .... لگد کوبش کن ... بگذار ساعتی سر بسته بماند ... مستت می کند اندوه ... شمس لنگرودی
-
374
شنبه 28 تیر 1393 23:26
تو همـآن جرعــه آبی که نشــد وقتــــ سحــر بزنــمـ لبـــ به ـتو و زود اذآن رآگفتنــد...
-
373*
دوشنبه 23 تیر 1393 10:10
دلــمـ یـکــ دشتـــ مـی خوآهــد به وسـعتــ دلتنگــی هآـی من و سبـزـی لبخنــدهـآی تو دلــم یک آسـمـآن می خـوآهـد به بلندآی آرزوهـای من و به زلـآلی چشمـ هـآی تو دلـم یک خورشیـد می خـوآهـد به دآغـی اشتیـآق من و بـه مهـربـآنی دستـــ هآی تو دلــَم یکــ دشـتــ یکــ آســمـآن و یکــ خورشیــد می خوآهد تآ دلتنگی هـآیم رآ به...
-
372
یکشنبه 22 تیر 1393 11:47
ای لبت از هر چه باغ سیب , شیرین بیش تر کی به پایت می شود افتاد از این بیش تر ؟ ترس دارم عاشقانت مست و مجنون تر شوند روبروی خانه ات بگذار پرچین بیش تر! ماه سیری چند!هر شب با وجودت ای پری موج دریا می رود بالا و پایین بیش تر وصف آسانی ست... هر چه خنده هایت کم شوند شهر پیدا می کند شب گرد غمگین بیش تر آن بهاری که نسیمت را...
-
371*
پنجشنبه 12 تیر 1393 23:44
از همـآن روز که امیـدم رآ به یغمـآبردنـد کوچـه هـآـی غـآرـتگـر شهـر و بــآد و خـآکــ دســتــ بهـ یکی کردنـدتـآ نه عطـر موـهـآیتـــ رآ حس کنـم و نه رد پآهآیـتـــ رآ.. به دنبـال تو می گردمـ ولی نهـ در هر جـآ! گـآهی میـآن غزل عـآشقـآنه ای تـو رآ می خــوآنـمـ که شـآه بیتــ آن شده اـی.. گـآهی میـآن سطر هـآی یکــ کتـآبـــ...
-
370*
چهارشنبه 11 تیر 1393 09:04
صبح شده... خورشید چه بی تابانه می تابد یک روز دیگر و جهان همان که بود... اما من چیز دیگری میخواهم..! پنجره ای که رو به تو باز شود.. گلی که عطر آغوشت را بدهد.. پرنده ای که پیام تو را برساند.. وجاده ای که به تو ختم شود.. بیا و امروز تو خورشیدم باش.. من تا ابد گرد تو می گردم...
-
369
چهارشنبه 4 تیر 1393 10:18
من خود دلم از مهر تو لرزید، وگرنه تیرم به خطا می رود اما به هدر، نه ! دل خون شده وصلم و لب های تو سرخ است سرخ است ولی سرخ تر از خون جگر، نه با هرکه توانسته کنار آمده دنیا با اهل هنر؟ آری ! با اهل نظر ؟ نه ! بد خلقم و بد عهد زبانبازم و مغرور پشت سر من حرف زیاد است مگر نه؟ یک بار به من قرعه عاشق شدن افتاد یک بار دگر،...
-
368
چهارشنبه 28 خرداد 1393 08:39
این عـآشقانه هـآ کهـ به تـو گفتمـ کــوهـ بهـ کــوهـ مـی گفتــ بهـ ـهـم می رسـیدند! هادی قنبرزاده
-
367*
سهشنبه 27 خرداد 1393 09:20
میـ بوسـم تــــ... لَبـهــآیتــ بآ لبهــآیم هم قآفیـهـ مـی شـوَد..! و این زیبــآتریــن دوبیتـی دنیــآـــتــــ...
-
366*
دوشنبه 26 خرداد 1393 11:32
در دلم هیچ ستاره ای نمیرقصد از قاب پنجره اتاق تا چادر سیاه شب فاصله کوتاه است دلم میخواهد از این باغ ستاره ای بیچینم.. کدام یک ستاره من است؟ اصلا در این هفت آسمان ستاره ای دارم؟! شهابی می گذرد! و من ستاره امید را در قلبم روشن می بینم..