-
۲۴۴
شنبه 29 مهر 1391 19:04
از این بیراهه ی تردید،از این بن بست می ترسم من از حسی که بین ما،هنوزم هست ،می ترسم ته این راه روشن نیست منم مثل تــــــــو میدونم نگو باید برید از عشـــــق ، نه میتونی نه میتونم نه میتونیم ،برگردیم؛ نه رد شیم از تو این بن بست منم میدونم این احساس ؛نباید باشه ،اما هست! دارم، میترسم از خوابی، که شاید هردومون دیدیم از...
-
۲۴۳*
چهارشنبه 26 مهر 1391 17:48
دل تنگم هیچ جوری باز نمیشه... انگار بدجوری به دلت زنجیرش کردی..!
-
۲۴۲*
سهشنبه 25 مهر 1391 17:23
شهرزاد قصه گو نیستم! ولی فقط یک قصه عاشقانه بلدم که هرشب با تکرارش دلم را زنده نگه می دارم...
-
۲۴۱*
دوشنبه 24 مهر 1391 20:31
شاید زمین نتواند قدم هایمان را به هم برساند ولی کافیست روبروی پنجره اتاقت بایستی تا هوا عطر آغوشت را برایم بیاورد...
-
۲۴۰*
پنجشنبه 20 مهر 1391 12:45
خواستم عشقش را پنهان کنم تا کسی راز دلم را نداند! آن را در چشم هایم جای دادم اشک شد و رسوایم ساخت... زیر زبانم پنهانش کردم شعر شد و بر زبان ها افتاد! در خلوت قلبم نهانش کردم آتش شد وداغ بر سینه ام نهاد٬انگشت نمای مردم شدم! حالا من مانده ام و چشمی گریان زبانی نالان قلبی سوزان و وجودی که این عشق را فریاد می کشد...!
-
۲۳۹
دوشنبه 17 مهر 1391 13:25
خـوب ِ خـوب ِ نـازنـیـن ِ مـن نـام تـو مـرا هـمـیـشـه مـسـت مـی کـنـد بـهـتـر از شـراب بـهـتـر از تـمـام ِ شـعـرهـای نـاب! نـام تـو اگـر چـه بـهـتـریـن سـرود ِ زنـدگـی سـت مـن تـو را بـه خـلوت ِ خـدایـی ِ خـیـال خـود : "بـهـتـریـن ِ بـهـتـرین ِ مـن " خـطـاب مـی کـنـم ... بـهـتـریـن ِ بـهـتـریـن مـن . . ....
-
۲۳۸
دوشنبه 17 مهر 1391 09:51
-
۲۳۷
شنبه 15 مهر 1391 22:14
حــــــــوصله نوشتن ندارم این هـــــمه دلـــتنگی دیــــگر نه با خـــواندن کـــم میشود , نه نـــــوشتن دلــــم لـــــمس اغوشــــــت را میخواهد فقط همـــــــین...
-
۲۳۶*
چهارشنبه 12 مهر 1391 19:06
دلـگیرم از پاییز... تمام زخم های کهنه ام را تازه کرد برگ های امیدم که یکی یکی از شاخه های قلبم فرو ریخت... هوای ابری چشمانم که هر لحظه غم ندیدنش را بهانه می کرد و می بارید... روزهای کوتاه شادی هایم شب های بلند دلتنگی هایم سردی دستانم و مهر دردانه ای که آذر بر دلم نشاند و رفت...
-
۲۳۵
دوشنبه 10 مهر 1391 10:21
از تو که حرف میزنم یک جور خوبی حالم بد می شود...!
-
۲۳۴
چهارشنبه 5 مهر 1391 22:58
دوباره یک غروب دلنشین ،دوباره یک صدا،صدای سبز دوباره می پرد کبوتری به دور گنبد حرم دوباره چشمهای من پر از نگاه کاشی و ستاره می شود ... کنار حوض دوباره ذهن من پر از صدای بالهای یک فرشته می شود نگاه کن! من آن کبوترم به دور گنبد طلایی اش چه عاشقانه می پرم...
-
۲۳۳
دوشنبه 3 مهر 1391 09:33
کجایی همنشین لحظه های داغ و تبدارم؟! ببین رفتی و من با ابرها تا گریه می بارم... تصور کردنت تنها امیدم هست میدانی اگر شاعر شوی می بینی ام با ماه بیدارم بیا یک لحظه فروردین چشمانم،خدایم شو که تا پاییز سالی نانوشته فکر دیدارم.. هزاران چشمک مبهم،هزاران قصه بی تو هزاران خنده مرده،نمی دانم چه بشمارم! مرا در شهر آدم ها رها...
-
۲۳۲
جمعه 31 شهریور 1391 11:57
دلم برای پاکی دفتر نقاشی و گم شدن در آن خورشید همیشه خندان، آسمان همیشه آبی، زمین همیشه سبز و کوه های همیشه قهوه ای ... دلم برای خط کشی کنار دفتر مشق با خودکار مشکی و قرمز، برای پاککن های جوهری و تراش های فلزی، برای گونیا و نقاله و پرگار و جامدادی ... دلم برای تخته پاککن و گچ های رنگی کنار تخته ،برای اولین زنگ...
-
۲۳۱*
چهارشنبه 29 شهریور 1391 21:06
تنت داغ می شود از آتشی که در وجودت شعله می کشد و میگویی هوا گرم است! دلتنگی قلبت را افسرده می کند و زار و پریشان می شوی و میگویی فشارم افتاده است! بغض گلویت را فشار می دهد و چشمانت خیش می شود و میگویی حساسیت فصلیست! تا کی خدای من؟! تا کی تظاهر؟! تا کی دروغ؟! تا کی؟.. ما را می کشد این عشق پنهانی...کاری بکن...
-
۲۳۰
یکشنبه 26 شهریور 1391 18:25
میتــرســم… کسـی بــوی ِ تنـت را بگیــرد نغمــه ِ دلـت را بشنــود و تو خــو بگیــری به مـــآنـدنـش!!! چـه احســآس ِخـط خطــی و مبـهـمـ یسـت! ایــن عــآشقــآنـه هــآی حســود مــن … رویا هایی هست که هرگز تعبیر نمی شوند… اما همیشه شیرین اند… مثل رویــــای داشتن تـــــــو… مثل غرق شدن من ،در بوسه های داغ و تب دار...
-
۲۲۹*
شنبه 25 شهریور 1391 17:28
من این "سکوت غمگین" را با هزار "هیاهوی شیرین" عوض نمی کنم چرا که مرا با خود می برد تا آسمان... تاخدا...
-
۲۲۸*
پنجشنبه 23 شهریور 1391 22:45
با این که قصه عشق ما پایان خوشی ندارد ولی آنقدر زیباست که کودک دلم هرشب با تکرارش به خواب می رود شاید رویایت را ببیند...
-
۲۲۷
چهارشنبه 22 شهریور 1391 17:17
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه، بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست باز می پرسمت از مساله دوری و عشق و سکوت تو جواب همه مساله هاست... فاضل نظری
-
۲۲۶
سهشنبه 21 شهریور 1391 10:50
هـر جـای دنـیا میـخواهـی بــاش...!!! مـــن...!! احســاســم را...!!! با همــین دســت نوشتـــه ها...!!! به قـلـبت میــرسـانـم...!!! سکوت ، همیشه نشانه رضایت نیست! شاید کسی دارد خفـــــه میشـــود پـشت ِ یـک بـغـض... در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟ مثل آرامش بعد از یک غم ،مثل پیدا شدن یک لبخند مثل بوی نم بعد...
-
۲۲۵
دوشنبه 20 شهریور 1391 10:51
تو به صبحی مانی: که ز خورشید تنت داغ شود این تن من. تو به شب میمانی: که ز ماه تن تو چشم دلم نورانیست. تو به هر جلوه که من مینگرم میمانی. تو همین چشم منی که به هر منظره ای مینگرم محبوبی... http://ghazalibarayeeshgh.blogfa.com/
-
۲۲۴*
یکشنبه 19 شهریور 1391 08:21
با این که می سوزم از آتش عشق و داغ فراقت... باز هم در آغوشم بگیر! بگذار خاکستر شوم...
-
۲۲۳*
پنجشنبه 16 شهریور 1391 17:52
با من چه کرده ای؟! که این گونه افسونت شده ام... نگاهم که می کنی جادوی چشمانت قلبم را طلسم می کند باور کن بلور اشک هایت شیشه عمر من است.. مبادا بر زمین بیفتد ...که می میرم
-
۲۲۲*
چهارشنبه 15 شهریور 1391 18:55
وقتی به جای تو خیالت را در آغوش می کشم و باز هم عطر نفس هایت را حس می کنم باورم می شود که جدایی ما افسانه ای بیش نیست..
-
۲۲۱*
سهشنبه 14 شهریور 1391 10:29
دلخوشم.. حتی به قاصدکی که شاید پیغامی از تو برایم بیاورد اما حتی نسیم هم با من سر یاری ندارد...!
-
۲۲۰*
شنبه 11 شهریور 1391 11:16
تو سفر زندگی مثل بقیه سفرا یه جاده اصلی هست که بیشتر آدما تو همون مسیر حرکت میکنند ولی تواین مسیر یه راه های فرعی هم وجود داره که کمتر کسی خطر میکنه واونا رو تجربه میکنه در حالیکه خیلی از این راه ها آدمو می بره به سرزمینای بکر و رویایی... درسته که شاید امن نباشه... شاید پر باشه از خطر و سختی... شاید آرامش رو ازت بگیره...
-
۲۱۹*
شنبه 28 مرداد 1391 23:28
سلام به دوستای گل خودم از اینکه همراه همیشگی منید ممنون با اجازتون دارم میرم سفر زیارت امام رضا... اگه دوس داشتین حرفاتون رو برام یادگاری بذارین عزیزدلم اینجا هست و تاییدش میکنه! دلم براتون تنگ میشه ضمنا عیدتون هم مبارک امیدوارم به همتون خوش بگذره قربان شما: یکی از مادوتا
-
۲۱۸*
شنبه 28 مرداد 1391 09:51
یک سال روزه جدایی کافی نیست؟! اینهمه نبودن و ندیدن و نبوسیدن کافی نیست؟! به دلم نگاه کن! به اندازه کافی پرهیزکار شده ام خدایا... پس کی ماه من تو اسمون زندگیم حلول میکنه؟!
-
۲۱۷*
پنجشنبه 26 مرداد 1391 18:14
نمی خوام بخندم! وقتی نگاهم به نگاهت نیست.. نمی خوام گریه کنم! وقتی سرم رو شونه هات نیست.. نمی خوام حرف بزنم! وقتی کلمات حالمو نمی فهمند.. نمی خوام سکوت کنم! وقتی صدام پراز فریاده.. نمی خوام بخوابم! وقتی رویاتو نمی بینم.. نمی خوام بیدار بشم! وقتی بختم خوابیده.. نمی خوام بغض کنم! وقتی گلو گیر میشه.. نمی خوام اشک بریزم!...
-
۲۱۶*
چهارشنبه 25 مرداد 1391 14:19
عاشقی سوختن و ساختن است فرقی نمی کند شمع باشی یا پروانه عاشق مثل شمع میسوزد و مثل پروانه خود را به آتش می زند و از خودش هیچ نمی ماند...
-
۲۱۵*
سهشنبه 24 مرداد 1391 11:44
حسودیم میشه ! به آب که هرروز صورتتو نوازش میکنه! به آفتاب که هرروز به لبات بوسه میزنه ! به آیینه که هر روز روی ماه تو رو می بینه ! به هوا که هر لحظه تو وجودت جاری میشه! حسودیم میشه! به همه چیز و همه کس و همه جا! که تورو کنار خودشون دارند ولی من نه...!